<-BlogTitle->
نردبان دلـــــــم شکســــــــــته است ...
میـــــــــــــــشود برای من کمی دعــــــــــا کنــی؟
دلم مثل یکــــــ نماز بین راه، خســــته و شکســـته استـــــ ...
میـشود برای بیـــــقراری دلم سفارشی به آن رفیق با وفـــــا،
خــــــــــــدا کنی؟
نوک مدادم شکست
توبه کرد دیگر در دستانم ،
حرفهای عاشقانه اش را ، به کاغذ نزند ..
وقتی مریض میشدی و پزشک ازت میپرسید : بیماریت چیه ؟؟؟
منتظر مادرت میشی ...
و همیشه جواب دادن رو به اون میسپاری ...
چرا که میدونی مادرت همون احساسی رو داره که تو داری ...
حتی از خودت بیشتر دردت رو احساس می کنه !!!
مَـטּ هـر روز و هـر لحظـﮧ نگرانت مے شوم ڪـﮧ چـﮧ مے ڪُنے ؟
ڪُجایے ؟
در چـﮧ حالے ؟
پـنـجـره اُتـاقـم را بـاز مے ڪُنم و فـریـاد مے زنـم
تنهـاییـت بـراے مَـטּ
غُصـه هـایـت بـراے مَـטּ
هـمـﮧ بُـغـض ها و اشڪهایـت بـراے مَـטּ
تـღـو فـقـط بـخـنـد
آنقـدر بـلـند تـا مَـטּ هـم بشـنوم
صـداے خـنـده هـایـت را
صـداے هـمـیشـﮧ خـوب بـودنـت را
بهشت ،
فاصله ی پلک بالا و پایین من است
وقتی که ،
به " تو " نگاه میکنم.....
برایــش نوشتــم: "" بــه امیــد فــردای بهتــر""
دو هفتــه بعــد شنیــدم ازدواج کــرد...
بعــدهــا فهمیــدم آن روز
" الــف" " فــردا " را یــادم رفتــه بــود بنویســم ...!
گاهی ...
روحم میخواهد برود یک گوشه بنشیند
پشتش را کند به دنیا ...
پاهایش را بغل کند و بلند بلند بگوید:
من ، دیگر بازی نمیکنم ... !
می خندم !
تظاهـــــر به شادی میکنم !
حرف میزنم مثل همه ...
اما ...
خیلی وقت است مرده ام !
خیلی وقت است دلم می خواهد روزه ی سکوت بگیـرم !
دلم می خواهد ببارم ...
و کسی نپرسد چرا ... !
این روزها فقط ادای زنده ها را در میاورم ....
بــــــاور نمی كنم
اینگونه عاشقـانه
در مـن ، حبس شده باشی!!
بگو با چه جادوئی
مرا اینگونه نا عادلانه وقف خودت كردی؟
تـــا آســــمان خــیــــال ِ تـــو چقــــدر راه اســــت؟
دو بـــال بـــرایــــم کافــیـــســــت؟
مـــی خواهـــــم به هــــوای تــــو در هــــوای تـــــو اوج بگیــــرم!
منــتــــظــــرم مـــی مــــانـــــــی ؟
هر قلبى دردى دارد،
فقط نحوه ابراز آن فرق دارد.
بعضى ها آن را در چشمانشان پنهان مى کنند،
و بعضى ها در لبخندشان...!
بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم برایت تنگ شده فکر نکن بی وفا هستم ، دلم از سنگ نشده... اعتراف میکنم اینک در حسرت روزهای شیرین با تو بودنم باور نمیکنم اینک بی توام کاش میشد دوباره بیایی و یک لحظه دستهایم را بگیری کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای مرا ببینی تا دوباره به چشمهایت خیره شوم ، تا بر همه غم و غصه های بی تو بودن چیره شوم... کاش میشد دوباره بیایی و لحظه ای نگاهت کنم ، با چشمهایم نازت کنم در حسرت چشمهایت هستم ، چشمهایی که همیشه با دیدنش دنیایم عاشقانه میشد بگذار اعتراف کنم که بدجور دلم هوایت را کرده در حسرت گرمی دستهایت ، تا کی باید خیره شوم به عکسهایت ، هنوز هم عاشقم ، عاشق آن بهانه هایت
افسانه ها را رهــــــــا کن
دوری و دوستی کدام است؟؟؟؟
فاصله هایند که دوستی را میبلعند !!!
تـــــــــــو اگر نباشی
دیگری جایت را پر میکند....
به همین ســــــــــــادگی...
امروز که پنجره ای برای تماشا و حنجره ای
برای صدا زدن فرشتگانت ندارم
امیدم به توست…
پس بی آنکه نامم را بپرسی و دفترهای
دیروزم را ورق بزنی دوستم داشته باش
من دیـــوانه ی آن لـــحظه ای هستــم که تو دلتنگم شوی
و محکم در آغوشم بگیــری
و شیطنت وار ببوسیم
و من نگذارم
عشق من
بوسه با لـــجبازی، بیشتر می چسبـــد!!!
بـــــه چــــه میـــخنــــــــدی تـــــو ؟
بــــه نـگـاهـــــم کــــه مـسـتـــــــانــــه تـــو را بــاور کــــرد
یــا بـــه افـســـــــــونـگــــری چـشـــــمـانت
کــه مـــرا ســـوخت و خــاکـسـتـــــر کــــرد ؟
خـنــــده دار است ، بـخـنـــــــد !!
دمار از روزگارم در می آورد..
من پدر ندارم اما یه عاشق واقعی یک پسر هستم که تهرانی هست اما اون سرده باهام بابا و مامانم از هم جدا شدن مامانم تقاضا داد و جدا شدن البته توافقی اما بابام پشیمونه چون خیانت کرده بود الان هم یه زن دهاتی گرفته که داره بدبختش میکنه بخاطر همین میگم بابام مرده اما همیش میگفتم دیه ازدواج نمیکنم اما عاشق یه مرد شدم بد جور هم عاشقشم میدونم اونم دوستم داره میدونم شاید مشکلات ندارن بهش برسم اما عاشقش هستم دعا کنین برام
وصال در عشق بس چه دارد حیرانی ، من نگویم رسیدم
به وصال ، اما دیده ام ناله ی
عاشقی در تنهایی ، گریان سخن می گفت ، می کرد حق
حق و بی تابی ، ای
کاش می شد اینگونه عاشق شد
شبی غمگین ، شبی بارانی و سرد مرا در غربت فردا رها کرد ، دلم در حسرت دیدار
او ماند مرا چشم انتظار کوچه ها کرد ، به من می گفت تنهایی غریب است ببین با
غربتش با من چه ها کرد ، تمام هستی ام بود و ندانست که در قلبم چه آشوبی به پا
کرد ، او هرگز شکستم را نفهمید اگرچه تا ته دنیا صدا کرد
اگه بی هوا کسی وارد زندگیت شد بدون کار خدا بوده ! اگه بی محابا دلها از دستها
بهم گره خورد بدون کار خدا بوده ! اگه گریه هات تو خنده غفلت دیگران شنیده نشد تا
خرد نشی بدون تنها محرمت خدا بوده ! حالا هم اگه دلت شکسته و بغض “تنهایی”
خفه ات کرده شک نکن تنها مرحمت خداست که از سر تواضع یه بهونه واسه نوازشت
گیر آورده
دلبری٬ با دلبری دل از کفم دزدید و رفت
هرچه کردم ناله از دل٬ سنگدل نشنید و رفت
گفتمش: ای دلربا دلبر٬ ز دل بردن چه سود؟
از ته دل٬ بر من دیوانه دل خندید و رفت
نمیدانم چرا چشمانم گاهی بی اختیار خیس می شوند
می گویند حساسیت فصلی است
آری من به فصل فصل این دنیای بی تو حساسم . . .
آن نازنین کجاست که یادم نمیکند / صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند
یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست / امشب به یاد کیست که یادم نمیکند . . .
بس که دیوار دلم کوتاه است ، هرکه از کوچه تنهایی ما می گذرد ، به هوای هوسی هم که شده ، سرکی می کشد و می گذرد.
من هر روز و هر لحظه نگرانت می شوم که چه می کنی !؟
پنجره ی اتاقم را باز می کنم و فریاد می زنم
تنهاییت برای من ...
غصه هایت برای من ...
همه بغضها و اشكهایت برای من ..
بخند برایم بخند
آنقدر بلند
تا من هم بشنوم صدای خنده هایت را...
صدای همیشه خوب بودنت را
دلم برایت تنگ شده
دوستت دارم ...
من عاشقانه میکنم نگاه بر دو چشم تو
تو تازیانه می زنی به چشم و بر نگاه من
چو آفتاب می شوم دمی که گرم و روشنت کنم
چو ابر تیره می شوی که سد نهی به راه من
خراب تر ازین کسی نمی شود که من شدم
تو هرچه می کنی بکن ، سزات با خدای من
چه اشتباه بـزرگیست ، تلخ کردن زندگیمان
برای کسی که در دوری ما
شیرین ترین لحظات زندگیش را سپری میکند . . .
ما فکـر میکنیـم بدتـرین درد ؛
از دسـت دادن ِ کسـیه که دوستـش داریم !
امـا …. حقیقـت اینه که :
از دست دادن ِ خــودمـون ،
و از یــاد بردن ِ اینکه کـی هستیـم ! و چقدر ارزش داریم ….
گـاهی وقتــها خیلــی دردنــاک تـره … !!
با فنجانــ چاے همــ مے توانــ مستــ شد !!!
ڪمبود خوابــ
با یڪ روز مرخصے حل مے شود...
ڪمبود وقتــ
با مدیریتــ زمــانــ ...
سایر ڪمبود ها نیـــز علاجے دارند
با ڪمبود دستــ هایتــ چه ڪنــم ؟!
اگـــــه بـهش زنـــگ ميزني ُ رد ميکنه
اگـــــه بهش ميگي دوسـ ـت دارم و اون فقــــط ميخنده
اگـــــه شـــــبا بدون شبــخير گفتن تــــو خـوابش ميـبره
يعني تــــاريخ انقضـ ـاي ِ تو توي دلــــش تموم شده!
اين يـه قـــــانونه!
بــــا قـ ـانونِ آدمــــا نــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــجنگ!!!
غــرورت لــــِه ميشه ....!
هــر قدر هـم کـه محکــم باشــــی
یـــک نقطــه
یـــک لبخنــد
یـــک نگـاه
یـک عطر آشنـا
یک صـدا
یــک یـاد
از درون داغونـــت می کــــند
هــر قدر هـــــم کـــه محکــــم باشــــی…!